سفارش تبلیغ
صبا ویژن


$$ دخمه ی خونین $$

(( این داستانی رو که الان میخوام بگم عین واقعیته))

قضیه بر میگرده به حدودا 35 سال پیش...تو یکی از روستاه های اطرارف شهرمون زندگی میکردن ...عشق شرط گذاشتن بودن...از اون داش مشیای روستا بوده مثه قیصر...میگفتن خیلی خوشگل و خوشتیپ بوده سر دسته ی جوانای روستا... زیاد شرط میذاشتن ،سر چیزای مختلف....ولی شرط این بارشون خیلی خرکی بوده....وقتی همه ی دوستاش جمع بودن شرط میذاره که همون نصفه شب بره سر مزار یه سیدی که چند کیلومتر با روستا فاصله داره و یه میخ  بزنه و برگرده تا صبحه زود همه برن اونجا و ببینن که رفته اونجا.....وقتی نصفه شب شد با موتور سوزوکیش که اونوقتا آرزوی هر پسری تو اون سن و سال بود شد و به طرف مزار سید حرکت کرد....تنهایی تو شب براش یه مسئله ی معمولی بوده پدرش یکی از زمین دارای بزرگ روستا بوده و خیلی از شبا برای آبیاری اراضی کشاورزی به تنهایی تو زمینا مونده بود...ولی اون شب با همه ی شبای دیگه فرق داشت...یه کمی ترسیده بود...هیچ وقتی به تنهایی و نصفه شب سر قبر یه مرده نرفته بود اونم مرده ایی که حتی از مرگش یه هفته هم نگذشته بود....ولی او قیصر محله بود و نمیتونست از حرفش بگذره،شرط گذاشته بود...از موتورش پیاده شد و با عجله میخ بزرگی که همراه داشت و یه سنگ بزرگ رو از روی زمین برداشت و بالای قبر سید رفت...صدای هوهوی باد و ناله های شبانه جغد دویانه کننده بود ....احساس میکرد یکی چهارچشمی اونو میپاد...حواسش به اطرافش بود از ترس تو اون شب زمستانی تموم بدنش پر از عرق شده بود همون طور که دستانش میلرزید و از ههوی باد وحشت داشت میخ رو با عجله به زمین کوبید احساس کرد کسی پالتوش رو میکشه  سریعا از جاش بلند شد که فرار کنه ولی مطمئن شد یکی پالتوشو داره میکشه

.

.

.

صبح خیلی زود دوستاش برای اینکه مطمئن بشن که راس گفته به قبر سید رفتن ولی ناگهان با جسم بی جان قیصر محلشون مواجهه میشن وقتی خواستن بلندش کنن متوجه میشن که توی اون تاریکی شب میخ رو به روی گوشه پالتوی خودش روی زمین کوبیده....بعد از اینکه به بیمارسان بردنش و توی آخرین نفسای زندگیش نجاتش دادن و با یه قیصر دیوونه و موجی مواجهه میشن ...بعد از اینکه 2 سال تمام در تیمارسان ازش مراقبت کردن و کمی بهود یافت داستان اون شب رو با زبان خودش تعریف کرد....

 


نوشته شده در جمعه 90/5/7ساعت 10:44 عصر توسط باند شرارت نظرات ( )




قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت